بادبان

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۴
تیر
۹۹

یک بار در جواب فردی که از رمز و راز موفقیت نسبی من در غلبه بر رنجی پرسیده بود ، گفتم : مگر چاره ای جز این داریم ؟ چاره ای جز ادامه دادن هست؟

سوال من از او ،  یک جورهایی جوابم به او هم هست. در واقع یک استفهام انکاری است که شاید همیشه ی خدا به درد بخورد .

زندگی سخت می گذرد و این روزها سخت تر است و یکنواخت تر .

شور و هیجانش پایین است و غم و غصه هایش فراوان .

اما باید امیدوار باشیم ، که چاره ای نداریم !

[هرچه گفتم و نوشتم صرفا جهت یادآوری به خودم بود و بس ]

  • الف .کاف
۱۱
تیر
۹۹

مسلم این غم را پایانی است ، وگرنه من را !  عباس کیارستمی

عباس کیارستمی یک تیرماهی تمام عیار است . او متولد نخستین روز تیرماه است و با این دنیای به قول خودش رنگارنگ در ۱۴ تیر ماه خداحافظی کرده است .

کیارستمی خیال پرداز است اما همه خیالاتش را بعد از پرداخت ، به جهانِ واقعیت می آورد و واقعیت را رویاگونه ، دقیق و صمیمی به تصویر می کشد .

او در عین اهمیت دادن به رویاها ، واقعی زندگی می کند . در عین اهمیت دادن به زندگی و امید ، غصه ها را از یاد نمی برد . در عین ستایش کردن جهان ، از زشتی هایش هم می گوید . و همه ی اینها به این دلیل است که او دنیای خیال و واقعیت ، دنیای زشت و زیبا ، دنیای خوب و بد و خیلی چیزهای دیگر را جدا از هم نگاه نمی کند ‌. او می داند باید غم ها و درد ها و پلشتی ها را پذیرفت و تاب آورد اما درنماند و مسیر را ادامه داد و به قول خودش پذیرفت که این تنها چیزی است که ما داریم !

او از رنجش مدام توسط دوستانش می گوید و از دشمنانش چیزی در خاطر ندارد .

او از کلاغ سیاه در میان جمعیت کبوتران می گوید .

از سختی تماشای قرص ماه به تنهایی می گوید و در عین حال در ستایش تنهایی سخن می گوید .

او از عشق می گوید اما آن را سازنده نمی داند .

کیارستمی جمع نقیضین است . که دنیا جمع نقیضین است ‌. او خوب می داند مطلقی در جهان وجود ندارد .

نه اسطوره ی مطلق، نه زیبایی یا زشتی مطلق . . .‌

همه چیز رنگ می بازد و این جهان یک روز با همه ی قضاوتهای مقطعی تمام می شود.

پس باید قدر این دوران گذار را بیش از پیش دانست . 

که این تنها چیزی است که ما داریم .

  • الف .کاف
۱۰
تیر
۹۹

آدم مثل ماشین است . زیادی که کار کند جوش می آورد . اما او که کاری نکرده بود.

پس انگار بیکاری هم ادم را عصبی می کند و حتی مفسده انگیز است .

و بعد انتظار ثبت یک مرگ  و درنهایت فهم آنکه مرگ را نباید به انتظار نشست . .

باید رها کرد این فکر مدام را . ‌. 

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار ، کاواز دهل شنیدن از دور خوش است .

  • الف .کاف
۱۰
تیر
۹۹

یک کارگردان ، در گیر و دارِ جست و جو برای یافتن بازیگرانی محلی و نابلد ، متوجه یک عشقِ مسکوت و نافرجام می شود .

عشقی که در سینه ی جوانی نجیب محبوس است و دختر داستان ، شخصیت خاموش قصه است و همین سکوت ، همه چیز را به ابهام کشانده است .

کارگردان می کوشد این قصه را هوشمندانه و علی الظاهر به بهانه ی فیلم و بازیگرها ،

به فرجامی نیک برساند تا لااقل جوان قصه حرفش را بزند و این تعلیق برایش پایانی درست و قاطع پیدا کند .

این عاشقانه ای شریف و بی ادعاست از ؛ عباس کیارستمی

گاهی باید به همه ی آنچه در ذهن مان انباشته شده و دارد امانمان را می برد ، فرصت رهایش و پرواز بدهیم و به جای تعلیقات بی حد و حصر ، گام در راه نهیم که :

راه خود با تو خواهد گفت از هزاران پرسش بر دلت . .

  • الف .کاف